بندبند تنم باز میشد...
وقتی از غریبه ها میشنیدم...
چطور بند بدنت لباست را برای غیر من باز کردی...

لیاقَتــــ مـــے خواهـَـــد واژِه مــا شُــدَن

لیاقَتــــ مـــے خواهَــــد شَریکــ شُــدَن

تـو خـوش باش بِ هَمین "بـا هَـم" بــودن هـاے امـروزتـــ

مَـن خوشَـم بِ خَــلوَت تــنـهایـــے ام

تـو بـخَنـد بِ امـروزتـ

مَـن میـخَندَم بِ فَرداهـایَتـــ.

گفتم:خدایا ازهمه دلگیرم!گفت:حتی من؟ گفتم:دلم را ربودند!گفت: پیش ازمن؟گفتم: چقدر دوری؟گفت: تویا من! گفتم:تنهاترینم؟ گفت:پس من؟گفتم: كمك خواستم! گفت: ازغیرمن؟ گفتم: خدایا دوستت دارم! گفت: بیش از من؟

 دم که غمگین می شود، خودش را جدا می کند از جمع،

که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند. ...

مورد فراموشی قرار می گیرد و تنها تر و تنها تر می شود.

آنچنان در تنهایی خود غرق می شود که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خیزد.

و این آغاز تلخ یک پایان است..

به دلم میگویم
آن یوسفی که برگشت به کنعانش...
استثنا بود...
تو غمت را بخور

 چَـند سالـــه دارم آهنــگهـــای مختلـــفو امتحــان میکنــم
ولــــــــــــی هنـــــوز هیــــچ آهنگــــی
مــــــــثِ لالایی تــــو آرومـــم نمیکنــد
مــــــــ♥ــــــــادر

 اگه یه روز چشات پر شد

بدون که من بهت فکر میکنم

اگه یه روز قلبت سوخت و آتیش گرفت

بدون که من واسه خاطر تو گریه میکنم

اگه یه روز از ته دلت گریه کردی

بدون که من زنده نیستم

 دونن آخشام چاغی سن‌سیز منی آغلاتدی یاغیش

 گوزلرین دولسا بیرگون ...

 مــن خــود به چشمِ خویشتن دیدم كه جانــــــــم می رود . ..............

ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم ؟

زیر پایم را زود خالی کردی…

سلام پر مهرت را باور کنم ، یا پاشیدن زهر خیانتت را ؟

مـــن مــــــی رم ! و تـــو مـــــی مـــونــی ؛

بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات . . . 

راســتـــی اون روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادته؟

از اون جــا بـــه بـــعــدش رو پـــاک کــــن . . . ! 

بیر اوشاقلیقدا خوش اولدوم اودا یئر- گوی قاچاراق!

قوش کیمی داغلار اوچوب یئل کیمی باغلار کئچدی!

سونرا بیردن قاتار آلتیندا قالیب ، اوستومدن
... 
دییه بیلمم نه قد ر سئل کیمی داغلار کئچدی!

اوره گیمدن خبر آلسون نئجه کئچدی عمرون!؟

گوز یاشیملا یازاجاق : من گونوم آغلار کئچدی!

 حال مادر یکی از دوستانم خوب نیست تورو خدا براش دعا کنین

با خودم حـــــرف میزنــــم از این به بــعد نمیخــوام کسی دلســوزی کنه 

همه حرفامــــو مینویـــسم رو کاغذ و نوشیدنـــی کنارم ...

دیگه سکـــوتـــ میکنـــم ...

 اینا رو ببین زیر بارون .......

طاقت زانوهایم،دستم  و پاهایم تو هستی ای مادر

ورد زبونم و حرفهای زبونم همیشه تو هستی ای مادر

هرکی اگه مادرشو نمیخواد الهی خار بشه

زبونش لال،چشمش کور،گوشهایش کر بشه

 دیزیمین ، قوللاریمین ، طاقتی سنسن ای آنا
دیلیمین هر سوزی، هر صحبتی سنسن ای آنا
کیم اگر ایستمیرسه آناسین خار اولسون
دیلی لال، گؤزی کور، قولاخلاری کار اولسون

 مطمئن باش ، برو …

ضربه ات کاری بود ، بی وفایی کردی..دل من سخت شکست …

و چه زشت به من و سادگیم خندیدی

به من و عشقی پاک ، که پر از یاد تو بود …

و به این قلب یتیم

که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود …

تو برو تا راحت تر

تکه های دل خود را آرام سر هم بند زنم.

ماکه زن نداریم ولی یه مادر داریم که تا دنیا هست عاشقشم

 وقﺗﮯ صداﮮ خنده ﮮ دخترﮮ رو میشنومـــ 

زبان نمی تواند بگوید کسی را که دل می پسندد

حکم عشق و محبت را تو ببین

من نمی توانم دوست داشته باشم کسی که مرا دوست دارد

کسی را که هم من دوس دارم کسی دیگر را دوست دارد

از موقعی که بچه بودم تورا دوست دارم

توهم وفادار باش و فراموش نکن مرا

از دلم میگویم این 4 کلمه را

ابدی بمانیم چون دوستت دارم

من شاعر نیستم مرا ببخش

من بالاخره مینویسم چیزی که دلم میکوید

با این قصه کوتاه خاطرات مرا یادآوری کن

فعلا،فعلا میبوسمت

 دیل دئیه بیلمیر اورك سئوه‌نی،

عشقین، محبتین حؤكمونه بیر باخ.

من سئوه بیلمیرم منی سئوه‌نی،

منیمسه سئودیگیم سئویر اؤزگه‌نی.

اوشاقلیق واختیندان سئویرم سنی،

سنده وفالی اول اونوتما منی،

اوركدن دئییرم بو 4 كلمه‌نی،

ابدی اولاراق سئویرم سنی.

من شاعر دئییلم باغیشلا منی.

من آنجاق یازیرام كؤنلوم دئیه‌نی

بو قیسا شعرله خاتیرلا منی

هله‌لیك، هله‌لیك اؤپورم سنی!